به طرز شدیدی به این یکنواختی شدید عادت کردم
هر روز کارای تکراری
مثل هر روز بعد از خوندن حجم سنگین درسام
شروع میکنم به خوندن داستانای تکراری و کتابای شعر قدیمی
باز روباه با شازده کوچولو حرف میزنه و رنگ آخرین بوسه رومئو و ژولیت روی تابلوی فرانچسکو میشینه. باز غرور و تکبر آقای دارسی نقش دل الیزابت و رنگ میکنه و باز سامرست کتاب بارون زدشو ، نم دار میکنه .
گل های محمدی پنچره بزرگ اتاقم از بیرون برام دست تکون میدن و من خودمو تو بغل تخت خواب سفیدم جا کردم و آهنگای بی کلام و تکراری و گوش میکنم . بی کلام ، تا ذهنم قید و بندی برای فکر کردن برای خودش نسازه.
آلن توی گندمزارای قدیمی میفته و میدوه تا شاید به خونه خودش و معشوقش برسه و بار دیگه جمله من تنها نیستمو تکرار میکنه .
# یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم
سرشار میکند
تولد...برچسب : نویسنده : 0zaghe-sefeed9 بازدید : 118