زهرا دوستم گیر داد که منم میام و از این چیز میزا
ما برش داشتیم بردیمش . اومد حر کت بزنه افتاد و پاش شکست
منو میگی از خنده رو زمین غش کرده بودم(آخه خیلی باحال افتادو بعد نشسته بود گریه میکرد )
تا همین الان بیمارستان بودم پاشو گچ بگیرن
یه عالمه خاطره هم نوشتم روش
**
+خیلی بد شده
+عکسرو برای حفظ آبرو کوچیک و خلاصه کردم
+بهش گفتم تو که عرضه نداری بشین خونه لباس برای شوهرت بدوز (گوش نکرد)
+اینقدر الکی میخندیدیم (هم خودم هم زهرا) دکتره یهو به پرستار آروم گفت فک کنم مست باشن زود ردشون کن برن
#آنکه راه عشق را پیمود با پاش شکسته
گوی سبقت را ربود با بردباری
برچسب : شکستن, نویسنده : 0zaghe-sefeed9 بازدید : 93